عزلت گزیننده. آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). گوشه نشین. معتزل. منزوی، عابد و مرتاض. (آنندراج). عزلت دوست. و رجوع به عزلت دوست شود
عزلت گزیننده. آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). گوشه نشین. معتزل. منزوی، عابد و مرتاض. (آنندراج). عزلت دوست. و رجوع به عزلت دوست شود
گوشه نشینی اختیار کردن. ترک مراوده با مردمان نمودن و به عبادت پروردگار مشغول شدن. (ناظم الاطباء) : چون شترمرغی ّ ما سیمرغ دید لاجرم ازننگ ما عزلت گزید. عطار. بقیۀ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. (گلستان). به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد. سعدی
گوشه نشینی اختیار کردن. ترک مراوده با مردمان نمودن و به عبادت پروردگار مشغول شدن. (ناظم الاطباء) : چون شترمرغی ّ ما سیمرغ دید لاجرم ازننگ ما عزلت گزید. عطار. بقیۀ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. (گلستان). به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد. سعدی