جدول جو
جدول جو

معنی عزلت گزین - جستجوی لغت در جدول جو

عزلت گزین
عزلت گزیننده، گوشه نشین
تصویری از عزلت گزین
تصویر عزلت گزین
فرهنگ فارسی عمید
عزلت گزین
(سِ)
عزلت گزیننده. آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). گوشه نشین. معتزل. منزوی، عابد و مرتاض. (آنندراج). عزلت دوست. و رجوع به عزلت دوست شود
لغت نامه دهخدا
عزلت گزین
گوشه نشین آن که عزلت اختیار کند گوشه نشین
تصویری از عزلت گزین
تصویر عزلت گزین
فرهنگ لغت هوشیار
عزلت گزین
راهب، راهبه، عزلت جو، عزلت نشین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزلت گزیدن
تصویر عزلت گزیدن
گوشه گرفتن، گوشه نشینی اختیار کردن، ترک مراوده با مردم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(عُ لَ گُ)
گوشه گیری و انزوا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
گوشه نشینی اختیار کردن. ترک مراوده با مردمان نمودن و به عبادت پروردگار مشغول شدن. (ناظم الاطباء) :
چون شترمرغی ّ ما سیمرغ دید
لاجرم ازننگ ما عزلت گزید.
عطار.
بقیۀ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. (گلستان).
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ/ دِ)
گوشه گیر. منزوی. معتزل:
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان سرمای سرد.
نظامی.
گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی دم آتشین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
آنکه تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). عزلت دوست. عزلت گزین. و رجوع به عزلت دوست شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ دَ / دِ)
چیزی که پسندیدۀ عقل باشد. (آنندراج) :
خدایگان صفتی کش خدای داد بهم
سه چیز روح فزا و سه چیز عقل گزین.
میرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزلت گزینی
تصویر عزلت گزینی
گوشه گیری انزوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزلت گزیدن
تصویر عزلت گزیدن
گوشه گرفتن کناره گرفتن گوشه رفتن ترک مراوده با مردمان
فرهنگ لغت هوشیار